دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه

ساخت وبلاگ
شبی دیگر شروع شد! یک جنگ دیگهدلم میخواد به تخت پُشت وارونه بشم و این تن خسته رو بعد از سال ها به آب بسپارم، روی موج های استخر به سقف بلندش نگاه کنم لبخندی بزنم مثل ژن خوبهای پایتخت (متاسفانه معیار سنجش بعضی از جون های ایرانی ). هشتگ بزنم وسط اون اینستاگرام لعنتی تک تکتون که ولش نمی کنید منتظر یک استوری دیگه هستید. این لامصب بی هویت رو جوری بغل کردین انگار وسط تکنولوژی هستید، زرشک معنی ابزار رو هم تغییر دادین! بگذریم؛ حالم خوبه اما کمی مغزم تَب داره! چشم هام رو می بندم تا موج های کوچیک آب استخر، حلزون گوشم رو قلقلک بده. یک سقف بلند، یک بی تعادلی بینظیر؛ من آب و بی وزنی! دست هام رو باز کنم یک صلیب بشم که هر کی میبینه بگه اینو، شُل کرده وسط انفجار هنجار ها! تنفس رو آروم کنم فکر کنم وسط آبــــــــــهای آزادم! (اینو خدا بیامرز پدربزرگم یادم داد که روی آب دراز بکشم و آروم نفس بکشم تا زیر آب نرم - شنیدم پدربزرگم در دوران جوانی که سرش درد میکرد برای کارهای عجیب؛ دریای عمان رو ساعت ها شنا کرده و وقتی خسته میشد به پشت روی آب دراز می کشید و با نفس های آروم استراحت می کرد تا انرژی بگیره برای ادامه...)بگذریم! این چشم های پُر هیجان رو هر وقت باز کردم وسط دفتر کار نشسته بودم! مثل یک مرفین بی اثر، نقشی شدم وسط لوکیشن پاساک برای آینده سازی های بی پایان یک گروه IT. این روزها اینقدر مشغله کاری دارم که نگو و نپرس... خوابیدن روی آب رو دوست دارم اما مغزم باز توهـــم زده که الان وقتش نیست! همش میگه شاید فردا، شاید فردا، شاید فردا... باز افکارم متمرکز نیست! باز این لعنتیِ بی وجدان می خواد مغزم رو متلاشی کنه. همین کـــِرم بی انتهای IT رو میگم!ساعت 20:30 هست، این بار ملودی های ترنس رو شروع نکردم که شه دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 23:37

شبی دیگر شروع شد! یک جنگ دیگهدلم میخواد به تخت پُشت وارونه بشم و این تن خسته رو بعد از سال ها به آب بسپارم، روی موج های استخر به سقف بلندش نگاه کنم لبخندی بزنم مثل ژن خوبای پایتخت. هشتگ بزنم وسط اون اینستاگرام لعنتی تک تکتون که ولش نمی کنید منتظر یک استوری دیگه هستید. این لامصب بی هویت رو جوری بغل کردین انگار وسط تکنولوژی هستید، زرشک! حالم خوبه اما کمی مغزم تَب داره! چشم هام رو می بندم تا موج های کوچیک آب، حلزون گوشم رو قلقلک بده. یک سقف بلند، یک بی تعادلی بینظر... من آب و بی وزنی! دست هام رو باز کنم یک صلیب بشم که هر کی میبینه بگه اینو، شُل کرده وسط انفجار هنجار ها! تنفس رو آروم کنم فکر کنم وسط آب های آزادم (اینو خدا بیامرز پدربزرگم یادم داد که روی آب دراز بکشم و آروم نفس بکشم تا زیر آب نرم - شنیدم پدربزرگم در دوران جوانی که سرش درد میکرد برای کارهای عجیب؛ دریای عمان رو ساعت ها شنا کرده و وقتی خسته میشد به پشت روی آب دراز می کشید و با نفس های آروم استراحت می کرد تا انرژی بگیره برای ادامه...)بگذریم! این چشم های پُر هیجان رو هر وقت باز کردم وسط دفتر کار نشسته بودم! مثل یک مرفین بی اثر، نقشی شدم وسط لوکیشن پاساک برای آینده سازی های بی پایان یک گروه IT. این روزها اینقدر مشغله کاری دارم که نگو و نپرس... خوابیدن روی آب رو دوست دارم اما مغزم باز توهـــم زده که الان وقتش نیست! همش میگه شاید فردا، شاید فردا، شاید فردا... باز افکارم متمرکز نیست! باز این لعنتیِ بی وجدان می خواد مغزم رو متلاشی کنه. همین کـــِرم بی انتهای IT رو میگم!ساعت 20:30 هست، این بار ملودی های ترنس رو شروع نکردم که شهر رو آروم بخوابونم و خودم رو مالک کهکشان کنم! گذاشتم واسه 00:00 به بعد که یک خلصه کامل باشم در ملود دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 11:54